آفاق آفاق ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

زندگی دوباره مامان و بابا

احساس میکنم هستیو نیستی

عشق مامان مامان یه حال خاصی داره  ... نمیدونم چجور بگم ... یه حالیم انگار هستیو  نیستی ... دودلم  انگار داری میای و از اونور یکی میخواد منصرفت کنه . دلپیچه و کمردردم زیاد شده البته هرازگاهی میگیره و بعد ول میکنه دودلم که تو آمدی تو دل مامان یا .... (( ایشالله که آمدی مامانتو نامید نمیکنی )) به تنهایی و دلتنگی مامانت فکر کن  ... به اینکه اگه کنارم باشی چقدر خوشحال میشم . تازه بابایی هم خوشحال میشه .دیگه باامید بیشترخونه میاد و باهات یه عالمه بازی میکنه.                 اگه نیای نمیدونم دیگه خودمو با چی سر گرم کنم ...
22 آذر 1392

سیسمونی دختر طلا

سلام دخترم خوبی قند عسلم امروز روزیه که مامان بزرگ زهرا جهیزیه اتو آورد خونمون . منو بابایی دوتایی تو خونه بودیم که تلفن زنگ زد . خاله یاسی بود گفت تا هوا خوبه و بارون وبرف نگرفته میخوایم سیسمونی دختر طلا رو بیاریم. منو بابا هم سریع  مشغول تغیر دکوراسیون خونه شدیم . ااااااا اشتباه شد امروز اینطوری نشدیم خیلی بابا جون کمکم کرد اصلا نزاشت یه چیز سنگین بلند کنم همه وسایلارم همون طور که خواستم تنهایی چید . چون خونه ما یه خواب داره تو خوشگلم اتاقتو با ...
20 آذر 1392

کاردستی مامان و خاله یاسی

دخترم این دامنیه که مامان و خاله یاسی با هم برات درست کردیم خواستم منم مثل مامانای دیگه برات یه یادگاری درست کرده باشم . حالا ایشالله دنیا میای  و باهاش عکس میندازی ...
20 آذر 1392

29 هفتگی آفاق

سلام زندگی مامان خوبی فدات شم الان تو 29 هفته تمومه که تو دل مامان خونه کردی و تازگیا انقدر خوشگل بهم لگد میزنی که مامان از درد گاهی به خودم میپیچم فدای اون لگدات بشم اما هنوز نمیتونم تشخیص بدم زانوته یا ارنجته یا کف پاته امشب اومدم تا هفتگیتو تبریک بگم ایشالله تا هفته 40 تو دل مامان بهت یه عالمه خوش بگذره   دخترم  به امید خدا هفته دیگه میاد بغل مامانش   خدایا شکرت   ...
19 آذر 1392